loading...
کـــــــــــــــــرج 2
نــــــیـما اقایـــی بازدید : 718 جمعه 08 مرداد 1389 نظرات (1)

خاطرات  از امام خمینی(ره)

چراغ قوه

حضرت امام وقتی كه نیمه شب برای خواندن نماز شب از خواب بیدار می شدند، لامپ اتاق را روشن نمی كردند تا مبادا مزاحم افراد خانواده شوند آقا از چراغ قوه كوچكی كه داشتند استفاده می كردند.

فداكاری كنید

یكی از نوادگان امام از آقا پرسید ما چه كنیم تا شوهرانمان مانند شما نسبت به خانم با ما رفتار كنند؟ امام فرمود: شما هم فداكاری كنید.

كارهای شخصی

امام مقید بودند كه كارهای شخصی خود را شخصا انجام دهند و در این رابطه حتی به نزدیكترین افراد منزل خود نیز دستور نمی داد. چای صبحانه و بعداز ظهر خود را، شخصا از آشپزخانه می آوردند و سر سفره، غذا و وسائل مورد احتیاج خود را از دیگران نمی خواستند. فرزند بزرگ امام می گوید: من اولین اولاد بودم و امام خیلی به من علاقه داشتند و فوق العاده احترام به من می گذاشتند، توی اتاق ایشان كه می رفتم می نشستم اگر مثلا آب می خواستند یك دارویی می خواستند به من نمی گفتند یك وقت می دیدم آقا بلند شدند و می رفتند لیوان آب یا دارویشان را می آوردند من ناراحت می شدم و می گفتم آقا به من كار بگوئیدو...

انفاق در راه خد ا

در خمین از مرحوم پدرش ارثیه ای به ایشان رسیده بود به نماینده خود نوشتند: جناب عالی وكیل هستید زمین های متعلق به اینجانب را هر چند ناقابل است هر طور صلاح می دانید. بین فقرا تقسیم كنید و تمیلیك آنان نمایید، چه ساختمان شده باشد، یا نشده باشد.

توجه به فقر

یك شب فقیری برای درخواست كمك آمد، مسئول اداره بیرونی با او برخورد خوبی نكرد، حضرت امام كه از دور با دقت مواظب بود، اعتراض كرد و فرمود: این چه طرز برخورد است؟ وی جواب داد: او دیروز و روز قبل از آن نیز آمده بود. امام فرمود: بگذارید بیاید، محتاج است، نیازمند است و حاجتش او را واداشته كه اینجا بیاید، یا باید حاجتش را برآورده كنیم و یا با یك بیانی او را راضی نماییم، مردم را نرنجانید.

خانه ای برای مستضعفین

در مدرسه رفا، در دو روز آخری كه حضرت امام در تهران تشریف داشتند، یك روز فیلم «كاخ و كوخ» را كه راجع به حلبی آباد و وضع بد زندگی ساكنان آنجا بود نشان دادند حضرت امام با دیدن این فیلم، به شدت منقلب شدند. این جریان در شبی بود كه می خواستند فردای آن روز حضرت امام را به قم ببرند. حضرت امام رفقا را از جمله شهید بهشتی ، آقای هاشمی، بنده و سایرین را جمع كردنند و با حالتی عصبانی فرمودند: «من كه می روم ، شما باید این ثروت شاه و ایادی رژیم را تبدیل به خانه ای برای مستضعفین كنید.» دستور تشكیل «بنیاد مستضعفین» در همان شب صادر شد.

مساله دومی كه حضرت امام در آن شب روی آن تاكید داشتند این بود كه: « در یك كشور اسلامی نمی شود ربا علنی باشد. كسی كه ربا بخورد محارب با خدا و رسول است و ربا نباید باشد.» و بعد، حضرت امام امر به معروف و نهی از منكر تشكیل شود و رئیسش یك مجتهد باشد كه اگر یك روزی در این كشور وزیری یا نخست وزیری شراب خورد، او را وسط خیابان بخوابانند و شلاقش بزنند. این معنای حكومت اسلامی است.» بعد فرمودند: «اگر این كارها را نكنید، می روم قم و خودم برمی گردم تهران و همه شما را كنار می گذارم.» حضرت امام آن شب بسیار ناراحت و عصبانی بودند.

سرپرست یتیمان

یكی از خدمتگزاران بیت امام می گفت: من در مرگ امام گریه نكردم، ولی وقتی به این فكر افتادم كه خانواده های بی بضاعت و خانواده شهدا و یتیمانی كه توسط امام سرپرستی می شدند و اكنون بی سرپرست شده اند گریه ام می گرفت.

رفتار امام با بچه ها

خانم طباطبائی- همسر حاج سید احمد آقا (ره) درباره رفتار امام با بچه های و بازی امام با نوه اش علی چنین می گوید: علی كوچك بود، گاهی كارهایی می كرد كه اصلا مناسب نبود، حتی ممكن بود برای آقا ایجاد ناراحتی كند، ولی آقا با كمال خوشحالی و خنده می گفتند: مساله ای نیست، بچه را آزاد بگذارید چون آقای تمام شبانه روز را در خانه بودند و علی هم در كنار ایشان بود لذا آقا با علی مانوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یك بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در كنار ایشان نشسته است و از آقای تقاضای ساعتشان را دارد، ایشان فرمودند: «پدرجان! آخر ساعت رنجیرش می خورد به چشمت و اذیت می شوی» علی گفت: خوب عینكتان را بدهید . ایشان فرمودند: عینكم نیز همینطور، به چشمانت می زنی چشمانت اذیت می شود، چشم تو حالا ظریف است، گل است، علی اصرار كرد كه آقا، عینك را بدهید ایشان فرمودند: نه دسته اش را می شكنی و من دیگر عینك ندارم، نمی شه بچه به این چیزها دست بزند. چند دقیقه ای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجددا آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: «جانم » علی گفت: آقا: بیا تو بچه شو و من آقا می شود!! امام فرمودند خیلی خوب باشد. علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه كه جای آقا نمی نشیند. امام بلند شدند و خودشان را كنار كشیدند و علی گفتند: پس عینك را بده، ساعت را بده بچه كه به عینك و ساعت دست نمی زند!! آقا فرمودند بیا، من به تو چه بگویم؟ راهش را درست كردن و عینك و ساعت را گرفتی. گاهی علی به آقا می گفتند: شما بنشینید من شما را حمام كنم، آنوقت ایشان می نشستند و علی سر و صورت ایشان را می شستند، علی دستش را به دیوار می كشید كه مثلاً صابون است بعد به سر و صورت آقا می مالید. من به علی می گفتم: با این كار آقا را اذیت می كنی و آقا فرمودند: نه اذیت نمی كند بگذارید كارش را بكند.

همبازی علی

امام به بچه ها خیلی علاقه داشتند. به آنها خیلی محبت می كردند و سعی داشتند بچه ها را خوشحال كنند. یك روز داشتم دنبال علی می گشتم (علی، نوه امام است) اما پیدایش نكردم. با خودم گفتم حتماً رفته توی اتاق امام. رفتم جلوی در اتاق، در زدم و رفتم تو. دیدم علی توپ كوچكش را آورده توی اتاق به اصرار از امام می خواهد كه با او بازی كند! امام هم با خونسردی، آن طرف اتاق ایستاده بودند و به آرامی توپ را برای علی، قل می دادند. تعجب كردم و به خود گفتم : «امام با این همه كار و با این همه خستگی چه قدر حوصله دارند و چه قدر به بچه ها با محبت هستند»

گردنبند

یك روز از از كشور ایتالیا یك نامه و یك بسته برای امام رسید. توی آن بسته: یك گردنبند بود. صاحب نامه، نوشته بود من مسلمان نیستم ولی شمار را خیلی دوست دارم و این گردنبند را هم به شما هدیه می دهم تا هر جوری كه دلتان می خواهد از آن استفاده كنید.

چند روز گذشت یك روز صبح، امام صدای گریه یك بچه را شنیدند. گفتند: بروید ببنید این بچه كیست و چرا گریه می كند. برای امام خبر آوردند كه او دختر كوچك یك شهید است كه با مادرش آمده و می خواهد شما را ببیند. امام گفتند: او را زود بیاورید اینجا. وقتی دختر كوچولو را آوردند، هنوز داشت گریه می كرد. امام او را بغل گرفتند و روی زانوهای خود نشاندند. بعد او را بوسیدند و در گوشش چیزهایی گفتند: دختر كوچولو كم كم گریه را فراموش كرد و خندید امام هم با او خندید. بعد امام بلند شدند و آن گردنبند را آوردند و به گردن او انداختند و به او گفتند: «حالا برو پیش مامانت.» بچه هم با خوشحالی امام را بوسید و رفت.

نامه به دانش آموزان سرخ پوست آمریك

چندی پیش از سوی دانش آموزان سرخ پوست مدرسه راهنمایی مركزی اسپرینگ دال، در ایالت آركانزاس آمریكا، نامه ای به حضور امام خمینی (ره) می نویسد و با ارسال یك جفت جوراب به عنوان هدیه از طرف دانش آموزان مدرسه، از امام می خواهند كه یك شی شخصی خود را هر چند یك جوراب كهنه باشد به عنوان یادبود برای آنان ارسال دارد.

امام همراه جواب نامه یك جلد كتاب برای آنان می فرستد كه نشان دهنده تعالی و ترقی انسان در مطالعه كتاب است نه در نگهداری یك لباس كهنه اما پاسخ امام:

بسم الله الرحمن الرحیم فرزندان عزیز خوب دبیرستان اسپرینگ دال ایالت اركانزاس آمریك

نامه محبت آمیز و هدیه ارزشمند شما عزیزان را دریافت نمودم. من می دانم كه سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت هستند. در تعلیمات اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست، آنچه انسانها را از یكدیگر امتیاز می دهد، تقوا و اخلاق نیك و اعمال نیك است. از خداوند بزرگ می خواهم شما فرزندان عزیز را موفق كند و به راه راست هدایت فرماید. یك جزوه از كلمات نصیحت آموز پیامبر بزرگ اسلام را كه برای كودكان ایران هدیه داده اند برای شما عزیزان می فرستم و به شما دعای خیر می كنم. امید است در ارزش های انسانی موفق باشید.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 598
  • کل نظرات : 297
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 224
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 44
  • بازدید امروز : 110
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 110
  • بازدید ماه : 1,518
  • بازدید سال : 15,031
  • بازدید کلی : 1,007,097
  • کدهای اختصاصی
    « ارسال برای دوستان »
    نام شما :
    ایمیل شما :
    نام دوست شما:
    ایمیل دوست شما:

    Powered by ParsTools
    مطالب پر بازديد اثر آلودگی روی کیفیت زندگی بازدید : 25467
    ارتباط فردوسی و سلطان محمود غزنوی بازدید : 15915
    هواكره چيست؟ بازدید : 13461
    نمونه سوال فیزیک (مدرسه تیزهوشان) اول راهنمایی بازدید : 10763
    تفسیر ایت الکرسی بازدید : 10627
    هنجار و ارزش های اجتماعی بازدید : 10387
    معرفی شغل پزشکی بازدید : 9121
    تیتراسیون اسید-باز بازدید : 8099
    ساختار سلولی چیست بازدید : 7997
    مهمترین مشکلات معلولین جسمی و حرکتی بازدید : 7471
    اصول راه اندازی یک کسب و کار موفق بازدید : 6893
    اهميت جنگل ها و مراتع بازدید : 6633
    آشنایی با رشته مکانیک خودرو بازدید : 6493
    موقعیت جغرافیایی کرج(البرز) بازدید : 6223
    تاریخچه ارگ بم بازدید : 6125
    نقش رسانه ها در پیشرفت جامعه بازدید : 6029
    اثرات نور بر روی گیاهان بازدید : 5829
    انگیزش چیست بازدید : 5387
    پروژه مخابرات پایان نامه دانشجویی بازدید : 5123
    سوالات روش هاي تحقيق در روان شناسي و علوم تربيتي بازدید : 4929
    نقش سرمایه انسانی در توسعه اقتصادی بازدید : 4749
    نظام اقتصادی بازدید : 4727
    نمونه سوال مدرسه تیزهوشان علوم اول راهنمایی بازدید : 4727
    سوالات روش هاي تحقيق در روان شناسي و علوم تربيتي بازدید : 4681
    وكالت بلا عزل بازدید : 4501
    روشهاي نگهداري مواد غذايي بازدید : 4411
    قانون های نیوتون بازدید : 4309
    مقایسه ساعت کار ایران با سایر کشورها بازدید : 4289
    آب و هواي آسيا بازدید : 4223
    نكات ايمني در ساختمان سازي بازدید : 4057
    سخنان آموزنده: