loading...
کـــــــــــــــــرج 2
نــــــیـما اقایـــی بازدید : 16011 دوشنبه 01 شهریور 1389 نظرات (24)

ارتباط  فردوسی و سلطان محمود غزنوی

 

اول اینکه درباره فردوسی یک اطلاعاتی هست که همه ی مردم دنیا دارند که مثلاً فردوسی به زبان فارسی خدمت کرده ، بسی رنج هم برده است در این سال سی،حماسه سرایی بزرگ و مردی حکیم و فرزانه هم بوده.

دوم اینکه درباره ی فردوسی یک سری افسانه هم به هم بافته شده که در صدا و سیما، مدرسه ها، دانشگاه ها و مطبوعات همیشه گفته می شود. این افسانه اینگونه است که یک سلطان محمودی بوده یک فردوسی بوده، سلطان محمود به فردوسی گفته: تو بیا شاهنامه بگو، من هم به ازای هر بیت آن به تو  فلان قدردینار می دهم. بعد فردوسی  این کار را کرده،ولی بعد از تمام کردن شاهنامه افرادی نمام و سخن چین از اوپیش محمود بدگویی کردند. محمود هم به جای وعده ای که به او داده بوده به این شاعر بزرگ اندکی درم داده و فردوسی هم ناراحت شده و قهر کرده و رفته دنبال کارش. چکیده ی این افسانه که سال هاست همه جا به جای واقعیت می گویند همین چند جمله است که در بالا آمد که عموماً تصویر خوبی هم از فردوسی برای ما به وجود نمی آورد

1- چند روز پیش که با آقای سیدی، یکی از پژوهشگران و تاریخ نگاران مطرح کشور که درباره ی جاها و مکانهای تاریخ بیهقی و شاهنامه ی فردوسی تحقیقات مستند و جامعی به عمل آورده و کتاب قابل توجه «سراینده کاخ نظم بلند» ازاوست،صحبت می کردم، می گفت: این چیزها که درباره ی شاهنامه و سراینده اش می گویند، مشتی اباطیل است. من با تحقیق و تأمل جدی می گویم، فردوسی متولد سال 329 هجری قمری است. خودش واضح و آشکار در شاهنامه این را می گوید. حتی یکی از محققان به نام شاپور شهبازی، زادروز فردوسی را هم درآورده که دی ماه است. در حالی که همه به اشتباه تولدش را331 هجری قمری می دانند. خود فردوسی می گوید: من در ۴۰ سالگی شروع به نظم شاهنامه کردم. یعنی در حدود 370 هجری قمری.30 سال هم که می گوید رنج کشیدم در زمینه سرایش شاهنامه، سال ۴۰۰ هجری قمری هم که می دانیم کار شاهنامه تمام شده، بنابراین همه چیز درست درمی آید.

از طرفی سلطان محمود غزنوی دقیقاً متولد شب عاشورای سال 361 است. این در تاریخ یمینی، دولتشاه سمرقندی، تاریخ کامل ابن اثیر آمده است. حالا، محمود در کجا به دنیا آمده؟ در غزنه، غزنه در کجا بود؟ جنوب کابل. پدرش چه کاره بود؟ حاکم منطقه بود. خب، آن وقت ها خراسان دست سامانیان بود. اینها با هم دوستی هم نداشتند. بنابراین وقتی فردوسی در سال 370 شروع به نظم شاهنامه کرده، محمود ۹ ساله بوده. حالا بچه ای که توی غزنه مشغول بازی های کودکانه بوده چطور می توانسته به یک شاعر 40 ساله ی توسی که می خواهد شاهنامه را بسراید، بگوید: به تو فلان می دهم و بهمان می دهم.

2- می دانیم که قرن 4هجری قمریف قرن حکومت سامانیان در خراسان است.آن وقت ها آنها در خراسان بودند، نیشابور هم مرکز حکومت شان بود. در نیمه ی دوم قرن چهار، ترکان قراختایی به بخارا حمله کردند ، سپهسالار سامانیان در بخارا ابوعلی سیمجور بود. او به امیر سامانی خیانت کرد چون می خواست قراختائیان، سامانیان را برکنار کنند تا خودش به قدرت برسد.این ها را ابوالفضل بیهقی در تاریخ بیهقی

 

شرح داده است. بنابراین او از بخارا فرار کرد، آمد به سمت جیحون. اما«بقراخان» قراختائی که برای جنگ آمده بود، مریض شد و از جنگ با سامانیان منصرف گشته وبه سرزمین خود برگشت و بعد هم مرد. به این ترتیب امیر سامانی دوباره به نیشابور برگشت. و خیلی زود به سبکتکین که درغزنه دبدبه کبکبه ای داشت خبر داد که سپهسالار من، ابوعلی سیمجور به من خیانت کرده. تو اگر به مدد من می آیی بیا و پسرت را هم با خودت بیاور تا ابوعلی را برکنار کنیم و پسر تو را به جای او بگذاریم. سبکتکین هم از خدا خواست و راهی خراسان شد. بنابراین غزنوی ها برای اولین بار در سال 384 هجری قمری به خراسان آمدند. بیهقی شرح می دهد، محمود غزنوی در این سال 23 ساله بوده. آنها به هر ترتیب سیمجور را شکست دادند و محمود رفت به نیشابور و در آنجا مستقر شد. سبکتکین هم برگشت به غزنه. ابوعلی سیمجور اما دوباره هوس حمله به سرش زد و به نیشابور حمله کرد، محمود جوان اما از این حمله ی ناگهانی ترسید و از ترس به قول بیهقی بساطش را جمع کرد و رفت توی باغ امروالقیس و بعد شب هم رخنه ای در دیوار باغ ایجاد کردند و از همان رخنه فرار کرد و رفت به غزنه. به همین دلیل هم به این جنگ، «جنگ رخنه» گفته اند. محمود به غزنه که رفت شروع به جمع اوری لشکر کرد واز سیستان و گوزگان و بلخ و غزنه لشکر جمع کرد و به طرف نیشابور راه افتاد. سیمجور هم به  جای اینکه فرار کند، آمد تا با او رودررو شود. حاکمی هم داشت در توس به نام فایق، اینها آمدند طرف همین اندرخ و کارده کنونی مشهد، پشت توس، و موقعیتی مناسب برای جنگ به حود گرفتند. این جنگ، جنگ مهمی است، همه هم آن رانقل کرده اند به اسم

 

جنگ«اندرخ» درسال ۳85.

  روستای پاژ زادگاه فردوسی در توس(به نظر شما روستایی تاریخی که ۵ شخصیت بزرگ در آن می زیسته اند باید اینگونه باشد؟ آنوقت ترک ها فقط از حضور جناب مولانا به اندازه ی پول نفت ما درآمد داشته باشند.)

3- فردوسی جنگ ندیده بود، سفر نرفته بود. در زمان زندگی فردوسی در توس هم تنها جنگ مهم هم همین جنگ«اندرخ» بوده است که اینها می آیند در محل اندرخ در«میل اخنگان» پشت توس- که توس را به کارده وصل می کند و روستای پاژ زادگاه فردوسی هم در همین مسیر است- با هم می جنگند.محل جنگ  به روستای پاژ هم خیلی نزدیک است طوری که فردوسی می توانسته اگر از روستا بیرون نیاید گرد و غبار ناشی از جنگ را ببیند. بر طبق مستندات تاریخی، فردوسی اگر یک جنگ تمام عیار دیده همین جنگ است. در تاریخی یمینی آمده:«محمود غزنوی در این جنگ کارهایی می کرد که اگر رستم و اسفندیار بودند از او چیزی یاد می گرفتند.» اتفاقاً فردوسی از این جنگ یاد می کند. آنجا که می خواهد هزار بیت دقیقی را بیاورد می گوید که دقیقی به خوابم آمد. گفت: تو تا سال 385 صبر کن بعد فریدون زمان بیدار می شود...الخ.بعدها که فردوسی تجدیدنظر کرده در کارش اینها را در شاهنامه گنجانده. البته امیر سامانی به کمک غزنویان در این جنگ پیروز شدند و امیر سامانی به قولش وفا کرد و محمود را سپهسالار خود کرد. ابو علی سیمجور هم به سمت سرخس گریخت و بعد هم که به نیشابور امد و دستگیر شدو... که مفصل است.بگذریم.

4- از طرفی سبکتکین دید که پسرش هنوز کم تجربه است و پایگاه اجتماعی هم ندارد در این منطقه، بنابراین ازاسفراینی که از وزیران خوشنام و باتجربه ی سامانی بود خواهش کرد که وزیر محمود شود. دکتر نصرا... فلسفی، اسفراینی  را «یک وزیر ایران دوست» معرفی می کند. او زبان فارسی را دوست داشت، فردوسی هم از او به احترام نام می برد. این شخص فرهیخته وقتی وزیر محمود می شود، رابطه ی فردوسی و محمود را نیز برقرار می کند و این دقیقن سال 385 هجری قمری است.

بنابراین آغاز این آشنایی 385 است. هر دو اینها هم به یکدیگر احتیاج داشتند. فردوسی حمایت او را می خواست- البته تا وقتی که چیز خلافی از او ندیده- محمود هم به امثال فردوسی احتیاج داشت. چرا؟ چون او هنوز سپهسالار و پدرش حاکم غزنه بود و امر نصر سامانی حاکم مناطق دیگر. اما دو سال بعد سال 387«امیر مرگی» آمد( به تعبیراستاد سیدی) امیر نصر سامانی مرد، امیر آل بویه مرد، حاکم خوارزم هم مرد، سبکتکین هم رفت به ان دنیا.

پدر محمود اما، برادر او اسماعیل را جانشین خود کرده بود، سامانیان هم یک امیر جوان را حاکم کرده بودند، اما محمود هیچ کدام را قبول نکرد، اول رفت به جنگ برادرش اسماعیل، آنجا را گرفت. بعد به شرحی که بیهقی گفته در سال 389 ناخواسته با خراسانیان هم وارد جنگ شد، آنها را هم شکست داد و شد حاکم خراسان.

ایرانیان اما این را نپذیرفتند چون معتقد بودند که پادشاهی در ایران فره ایزدی می خواهد اما محمود غلامزاده بود و فاقد فره ایزدی. محمود ولی زرنگی به خرج داد وتا چند ماه بعد از جنگ و حاکمیت در خراسان،ادعای سلطنت نکرد. اول نامه نوشت به خلیفه، به او دروغ گفت که من به نام دفاع از تو با سامانیان جنگیدم چون آنها با اینکه تو دو سال است خلیفه شده ای هنوز به نام خلیفه ی قبلی سکه می زدند، پس اگر می شود به من مشروعیت حکومت در این دیار را بده، خلیفه هم قبول کرد. از این طرف هم به مردم خراسان گفت: من هوادار سامانیانم ودر دفاع از شما با مخالفانتان جنگیدم و قاتلین حاکمتان را شکست دادم و به سزای اعمالشان رساندم.

او به این وسیله توانست اعتماد مردم و خلیفه را جلب کند.بعد هم شروع کرد به مستحکم تر کردن  پایه های دولتش. جنگ های داخلی را سرو سامان داد. با قراختائی صلح کرد و... بنابراین او در داخل نیاز به افرادی چون فردوسی داشت. این زمان 394 هجری قمری است. تا سال 398 که محمود راه ارتجا و ظلم را پیش گرفت، مخصوصاً که سال 400 هم قحطی بدی آمد، برف بدی هم بارید. طوری که به گواه تاریخ،مادر گوشت فرزندش را می خورد، فردوسی در اواخر شاهنامه می گوید:

تگرگ آمد امسال بر سان مرگ

در او مرگ بهتر بدی از تگرگ

خب، از طرفی مردم درآمدی ندارند و از طرف دیگر لشگر حرفه ای محمود پول می خواهد. بنابراین محمود به اسفراینی گفت از مردم خراج بگیر. اسفراینی سرباز زد. بنابراین دچار خشم او شد و چهار سال به زیر شکنجه رفت و بعد هم مرد. به این ترتیب بود که خیلی ها فرار را بر قرار ترجیح دادند. فردوسی، ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا از جمله کسانی بودند که رخت سفر بستند و از دست حکومت ارتجاعی محمود گریختند.

 

به این ترتیب،جان کلام این می شود که: ارتباط محمود و فردوسی ۶ سال بوده، از 394 تا ۴۰۰، همه می دانند فردوسی وقتی که شاهنامه را تمام کرد، مورد بی مهری قرار گرفت. در واقع محمود در سال 385 وارد دنیای فردوسی شد تا 394 که با او آشنایی نزدیک پیدا کرد، اوج آن 396 بود و پایان آن 400.

محمـــود غـــزنوي و

فردوسي توسي!

 

ميرزايي

 

شاه با تدبير وبا فرهنگ هزارسال پيش دوره اي اسلامي، شاه ايران زمين وخراسان كبيرودريك واژه امپراتورپرقدرت آسيا، سلطان محمودغزنوي، چگونه بينش وانديشه اي در راستاي فرهنگ قلمروش داشت وبا دانشمندان سرزمينش، به چه شيوه برخورد ميكرد؟ چرا در دربار اين شاه، بيشتر فرهنگيان ودانشمندان وشاعران، جاي بخصوص داشتند؟ آيا ادامه اين فرهنگ دوستي ريشه درامپراتوري سامانيها داشته؟ يا اينكه ريشه وبن فرهنگي تورك وتاجيك ويا توركتباران وفارسي دري گويان، در تاريخ يكجا باهم جوش خورده بودند ودليل نزديكي وباهمي توركتباران فارسي گوي با بقيه باشنده گان قلمرو خراسان كبير، همين بوده است؟

 

http://karaj2.rozblog.com/ اينجاست كه شاه محمود غزنوي، شاه فرهنگ پرور ودانش پسند سرزمين خراسان ويا ايران باستان، در پهلوي گسترش دين اسلام به سايرقلمروهاي كه اسلام نياورده بودند، درجهت گسترش فرهنگ خراسان بزرگ نيز تلاش مدبرانه كردواين فرهنگ را به هندوستان ودامنه هاي اويغورچين امروزي ويا ترگستان شرقي،باوجوديكه درزمان، شاهان سامانيها گسترش يافته بود، توسعه بخشيد. شاه محمود غزنوي، از خود بسيار دست آوردهاي فرهنگي وابداتي در غزنه وساير قلمروامپرپراتوريش بجا گذاشت. شاه وطن دوست را ما نسل امروزي از كاركردها واثار ومدارك تاريخي وداد وپندار نيكويش مي شناسيم. درزمان اين شاه وطن دوست وفرهنگ پروراست كه سرزمين ما به دنباله اي نام ونشاني كه ازسامانيهاي فرهنگ پرور ديگراين سرزمين، ميراث مانده بود، ازنام نيك وعظمت دانش وفرهنگ بالايي برخوردار ميشود واين اوج وارج وخود يافتگي وشناخت ريشه واساس، تازمان رسيدن شرفه اي پاي احمد خان ابدالي ادامه يافت ومجرديكه اين مرد خشكيده نفس وعقده پر وخشونتگرا، پابه اين سرزمين مي نهد واز دربار افشاريها جدا شده، با پول ومنال كه از آن سوبا خود مي آورد، براي سران قبايل ميدهد وپادشاهي خود را، خريداري ميكند وخودرا غاصب تاج وتخت سرزمين خراسان، جا ميزند. نه جرگه اي بوده است ونه انتخابي! همه اينها جعل روشن تاريخي هستند واين احمد خان كه نه پدرش معلوم است ونه تولدگاهش،با بدست آوردن دل چند نفر سران قبيله، خود را پادشاه قندهار اعلان وپسانتر با جمعآوري لشكرعظيم از پسران همين قبايل، اينبار در بدل زمينهاي مردمان بومي قندهاركه احساس بيگانگي با آنها داشت، موفق به اشغال شمال، غرب وشرق ودر جنوب شرق الي اتك وپشاور وبعدها به هندوستان حملات گوناگون ميكند ودر بت شكني وگرفتن غنيمت وويراني سرزمينهاي همسايه وتوهين بر مقدساتشان، مبادرت مي ورزد.اصل عقب ماندگي سرزمين ما وزوال فرهنگ وبينش وخود جوشي وبيگانه پرستي ما از همين پا گذاري احمد خان ابدالي وكشمكشهاي خونين فرزندان تشنه به پول وقدرت وميراثداران، اين خاندان،آغاز مي يابد،كه عمرشان درخانه جنگي وكوركردن همديگر گذ شت، نه آباداني كشور. اگر جايش بود جداگانه پيرامون اين مطلب بحث مفصل خواهيم داشت.

 

������ مي اييم بالاي اصل مطلب كه، شاه محمودكبير غزنوي، با فردوسي بزرگ توسي چه برخورد كرد وآيا نا اميد از دربارش راهي سراي توس شد؟ وفردوسي اين شهنامه را بخاطر بدست آوردن مال ومنال سروده بود؟ بعضي پژوهشگران يا برحسب عقده ويا برحسب جداسازي ترك وتاجيك (تاجيك، تمام گوينده گان پارسي دري) (ترك، تمام گوينده گان زبانهاي توركي گوناگون كه از لحاظ ريشه يكي اند) را در بر ميگيرد. وقراريكه دانشمند وپژوهشگرعاليقدرسرزمين لعل وپاميربدخشان، اقاي شهراني درگفتگوي كه با راديو زنان برون مرزي داشتند، به مسله مهم اشاره كردند كه من هم آنرا مي پذيرم، كه گوينده گان پارسي دري ترك تبار در دنيا يا برابر پارسي دري زبانان هستند ويا شايد هم بيشتر!! من هم ميگويم كه اين زبان را توركهاي آن زمان زبان خود وزبان دربار خود وزبان قلمرو خود ميدانستند وهميشه برخوردشان با اين زبان خودماني بوده است. حالا من چند مطلب جالب راكه از يك مجله ي تحقيقاتي دريافت كرده ام درخصوص پيوند هاي تاريخي وارتباطات فرهنگي سرزمين خراسان ويا اير رابا مهد تمدن فرهنگي ترك تبارات منطقه سين كيانگ ويا اويغورامروزي وتاريخي، چنين بيان ميدارم واگركدام سهووخطاي سرزده باشد، برفرهيختگان وپژوهشگران است كه مرا بيشتر رهنمايي فرمايند: دراواخرقرن نهم واوايل قرن دهم ميلادي وهمزمان با حاكميت سلسله سامانيان، اسلام درمنطقه سين كيانگ گسترش يافت ومردم اويغور زبان به آيين اسلام گرويدند،وزبان فارسي دري دراين منطقه مورد استفاده قرار گرفت. تازه مسلمانان اويغورنيز از طريق زبان فارسي دري با احكام شرعي واعتقادات اسلامي به ويژه فرهنگ تصوف كه فرهنگ غالب بين مسلمانان اسياي مركزي بود، آشنا شدند.به همين علت است كه زبان فارسي دري دربين فرهيختگان اويغوري ودر مجموع باشنده گان آن ديار رواج يافته وسلسله روابط فرهنگي از همين جا آغاز ميگردد. البته ما بايد كه درمورد واژه اويغور وپيدايش آن هم كمي به ريشه يابي موضوع بايد كه بپردازيم ودرهمين مجله آمده است كه: درقرن نهم 840 ميلادي به علت بروز قحطي وخشكسالي وبحران اجتماعي در فلات مغولستان، تعداد زيادي از مغولها از محل سكونت خود مهاجرت كردند وبه سرزمين سين كيانگ وارد شدند كه از اختلاط مهاجران وساير اقوام ترك با ساكنان بومي(سكاها-آرياييها)، نژاد جديدي به وجود آمد كه بعدها به اويغورها معروف شدند. واين مردم چرا به زبان فارسي دري اهميت ميدادندواين زبان را جزفرهنگ خود، دانسته آنرا رشد دادند،بايد كه از تحقيق وبيان فرهيختگان اين سرزمين برداشت كرد كه چنين بيان گرديده است:در قرن يازدهم مــحمود كاشغري انديشمند اويغوري در ديوان لغات الترك خود ضمن تشريح واژه تات مي گويد به نظر ترك ها منظور از تات انساني است كه به زبان فارسي دري حرف مي زند. ودر يك ضرب المثل تركي آمده است كه بدون تات، تركي وجود ندارد،همچنانكه بدون سر كلاهي نخواهد بود. وجود ادبيات تركي وفارسي باهمند وتار وپود يكديگرند. اگر تاري از يكي كنده شود، پودش هم بي معنا ميشود. ويا در زمان سلطنت قراخان، كه نخستين حاكم منطقه سين كيانگ بود، رشد فرهنگي وايجاد مدارس به حد بالاي گسترش يافته بود ودر اين مدارس زبان پارسي دري تدريس ميگرديد. در همين زمان است كه به منطقه خاش بخاراي دوم مي گفتند. از قرن يازهم تا قرن پانزدهم است كه زبان فارسي دري در منطقه رشد ميكند وجاي زبان عربي را گرفته حتا با زبان اصلي منطقه كه زبان تركي است رقابت ميكرد. صدها نفر شاعرونويسنده ترك تبار با اين زبان به سرودن شروع كردند وزنان دانشمند وشاعران بزرگي با اين زبان شعر سرودند. از جمله، مخزوم سوسن وزلفيه كاشغري وملا عزيز وسعدالدين ومحمد رحيم كاشغري وغيره را ميتوان نام برد.درهمين زمان است كه دانشمند اويغوري وشاعر تواناي آن منطقه، سعدالدين كاشغري به علت در گيري هاي منطقه اي از كاشغر فرار كرده ودر اسياي ميانه سرانجام معلم عبدالرحمن جامي مي شود. ونسج پيوند اين دو فرهنگ را بازهم در جاي ديگر اين مجله چنين بر شمرده اند:پس از قرن چهاردهم وبه دنبال لشكر كشي هاي چنگيز خان، اوضاع سياسي منطقه سين كيانگ متشنج ونا آرام شد وتداوم ستيزه بين نسل هاي بعدي او براي كسب قدرت، حيات فرهنگي منطقه را دچار بحران كرد، ولي به تدريج سين كيانگ روابط سياسي خود را با آسياي مركزي گسترش داد. در دوران حكومت جغتاي، پسر چنگيز، زبان تركي با زبان هاي عربي وفارسي دري درهم آميخت وزبان جديدي بنام زبان جغتايي به وجود آمد.درآن دورا آثار فراواني به اين زبان خلق شد وهم دراين دوران آثار واشعار فراواني به زبان فارسي دري تآلف شد.علي شير نوايي در كتاب معروف خود به نام مجالس النفايس، از 355 شاعر ترك نام مي برد كه بين قرن هاي چهاردهم وپانزدهم مي زيسته اندكه از اين ميان تنها سي نفر به زبان تركي شعر سروده اند وبقيه همگي به زبان فارسي دري شعر گفته اند.�� من البته، شما فرهيحتگان گرامي را متوجه بعضي مسايل مهم كردم كه چقدر باهمي وهمگرايي ريشه ي بين اين دو فرهنگ در تاريخ وجود داشته است. اگر جنگي بوده مانند دوبرادر برسرتقسيم مناطق مي جنگيده اند واگر دوستي بوده است، باهم فرهنگ سازي ورشد بينش ودانش ميكرده اند واويغوري تورك تبار در هرات مي آيد ومولانا جامي دانشمند وشاعربراي اين قلمرو واين فرهنگ تربيت ميكند واين مولاناجامي در ايام پختگيش، علي شيرنوايي راتربيت وبه جامعه تقديم ميدارد. اين چنين، پيچ وهمگرايي را در تاريخ به اينگونه كدام فرهنگ وكدام مردم دنيا داشته است كه ترك وتاجيك داشتند؟!

 

����� روي اين اصل است كه ميتوان گفت، فردوسي، شاه محمود كبير، شاه ايران زمين را نهايت دوست داشت ونهايت مورد اعتمادش قرار داشت. فردوسي روانشناس ودهقان زاده اي با درايتي بود كه، به قدرجهان شناسي ودركش از جامعه واساطير وفرهنگش، به همان اندازه انسان شناس وذكي وتيز بين وبا هوش بود. او اگر اين شاه دانش پسند وفرهنگ دوست را نمي شناخت ويا اعتماد نميداشت، هرگز كتابيكه بخش، عمرش درنبشته اي آن گذشت، به نزد شاه كبير ايران زمين، نمي آورد وتسليمش بدارد. ميتوانست كه در جاهاي ديگربرده ونگاهش ميداشت، اما او با شاه محمود كبير آشنايي كامل داشت وپيش از تدوين شهنامه بارها تبادل نامه ودرد دل ميكردند. شاه محمود وطن دوست وخود شناس فرهنگ باور بود. به زبان وداشته هاي سرزمينش سخت مي باليد واين باليدنش را درمورد حسنك وزيرميتوان ملاحظه كرد. تعصب را خلفاي تازي درآن مي كاريدند ورسم زمان وشرايط سياسي ودين باوري آن زمان، قسم بود كه هركس را وادار ميكرد كه درآن راستا برود ولي اين شاه علم پرور ودانش پسند وفرهنگ دوست، هيچگاه خود را فراموش نكرد وپارا از گليم بينش سفره اي فرهنگي خويش بيرون دراز نكرد وهميشه بر فرهنگ وتاريخ خويش، با وجوديكه خلفاي وقت، آنرا تحريك عجيب وغريب ميكردند، تكيه مي زدوباورمند خويش وتن وجان ودل همپيوندهاي سرزمينش بود. روي اين منظور است كه فردوسي بزرگ در شهنامه بي نظيرش اين شاه فرهنگ آشنا ودوست دانش را چنين خطاب قرار ميدهد واين را فردوسي ازبن دل وجوش درونيش گفته است: البته من مطلب را كوتاه كرده ام:

 

چوآن چهرهء خسروي ديدمي������������� ازآن نامداران بپرسيدمي

 

كه اين چرخ وماهست ياتاج وگاه�������� ستارست پيش اندرش يا سپاه

 

يكي گفت كاين شاه روم است وهند������ زقنوج تا پيش درياي سند

 

به ايران وتوران ورا بنده اند������������ به راي وبه فرمان او زنده اند

 

بياراست روي زمين را به داد����������� بپردخت ازآن تاج بر سر نها د

 

جهاندار مـــحمود شاه بزرگ������������ به آبشخور آرد همي ميش وگرگ

 

زكشميرتا پيش درياي چين�������������� بروشهرياران كنند آفرين

 

چوكودك لب از شيرمادربشست���������� زگهواره مــحمود گويد نخست

 

نپيچد كسي سرزفرمان اوي��������������� نيارد گذشتن ز پيما ن اوي

 

تو نيز آفرين كن كه گوينده اي������������ بدو نام جاويد جوينده اي

 

جوبيدارگشتم بجستم زجا ي������������� ��چه مايه شب تيره بودم به پاي

 

برآن شهريار آفرين خواندم��������������� نبودم درم جان بر افشاند م

 

 

 

و ادامه ميدهد:

 

به ايران همه خوبي از داد اوست�������� كجاهست مردم همه ياد اوست

 

به بزم اندرون آسمان سخاست������������� به رزم اندرون تيز چنگ اژدهاست

 

به تن ژنده پيل وبه جان جبريل����������� به كف ابربهمن به دل رود نيل

 

 

 

فردوسي بزرگ ميگويد كه اين شهنشاه يعني شاهشاهان را شما هميشه دوست خويش فكر نمايد واين شاه است كه براي نگهداري حيثيت شهروندانش كمر همت بر بسته است وهر كاري كه ميكند، درآن خير وصلاح مي بيند. فردوسي در چند جاي اين مرد كبير وشاهشاهان را شاه ايران خطاب ميكند وشهنامه را هم كه در باره ايران وتوران سروده شده است، تسليم شاه ايران ميداردوباورمند است كه اين شهكاري سي وچند ساله ونماد فرهنگ ريشه اي را تنها اين شاه است كه امانتداري خواهدكرد وبه اين كتاب كم نظير دستبردي نخواهد زد. وفردوسي جهان را بي سراين خسرو بي معنا تصور ميكند وشادي هميشگي برايش آرزو مي برد. واين شاه را هم دلير وشاد وهم انسان دوست وفرهنگ پسند مي يابد وفردوسي در هيچ جاي زبان تملق ومداحه سراي كه وجود ظاهري نداشته باشد، نمي گشايد وچيزي را بيان ميكند كه، شاه ايران زمين آنچيز را در وجودش داشته بود. فردوسي بزرگ اين كتاب را به قصد زنده ساختن فرهنگ ريشه ي وزبان كه تا اندازه اي مورد توهين تازيان خشك انديشه قرار گرفته بود، نوشت ويادگار پرافتخار فرهنگي را براي نسل امروزي وفردا، براي هميش در دل تاريخ بجا گذاشت وعجم زنده كردم بدين پارسي...كه درود بر روان نور آفرينش ودرود بر روح وروان شاهشاهان ايران وتوران، شاه مــحمود غزنوي، خراساني- ايراني- توراني، كه در نگهداشت اين امانت ارزشمند وهويت تاريخي ما غفلت نكرد واين امانت را نگذاشت كه متعصبين زمان د ست خيانت بر آن بيفگنند.

 

���� بنابرين دنيا امروز متوجه عظمت تاريخي وفرهنگي سرزمين ما، خراسان كبير ويا ايران باستان ويا غزنه وبلخ وهرات وغيره جاها شده است، كه بزرگي تاريخي اين مناطق شامل ميراث فرهنگي بشريت قرار گيرد وريشه اي تمدن همه بشريت از اينجا بر خيسته است وداده هاي تاريخي وفرهنگي اريايي ها براي بشر امروزي ديگر پنهان نمي ماند وتمام تاريخ نگاران وپژوهشگران دراين راستا، حقيقت را جستجو دارند وريشه هاي درون بني را دارند بيرون ميكنند وتارهاي سكليده را دوباره باهم مي پيوندانند. قسميكه يك دانشمند وپروفيسور علم تاريخ كه از باشنده گان هنگري امروزي است، در كتاب سلسله تاريخي، بلغاريهاي قديم، بيان داشته است چنين ميخوانيم كه: اقوام بلغارياييهاي قديم، ازدامنه هاي كوه پامير ويا هندوكش كه در شمال افغانستان امروزي موقعيت دارد، پا به عرصه وجود گذاشته ودر سالهاي��������������� پيش از ميلاد بدوبخش تقسيم ودر مناطق تبت ودامنه هاي كوههاي تيانشاي وپاميريا هندوكش������ موفق به تشكيل، اولين دولت خويش گرديده، البته به شكل ابتدايي آن وبعدها اين قوم از دامنه هاي پامير ويا زير تيغه آن گذشته، در منطقه بلخ امروزي موفق به تشكيل دومين دولت، بنام بلگار، يا بلخار بلخ ويا بكتريا ويا باختر ميشوند.اين اقوام هستند كه شيوه تشكيل دولتداري را در جهان رواج وبه ساير مناطق وباشنده گان ديگر سرزمينها انتقال ميدهند وحتا تشكيل دولت را درهندوستان ومصر هم ناشي از حركت اين اقوام ميداند وبالاخره دهمين دولت را يكي از اولاده اي خان كروم شايد كه خان كريم باشد، بنام خان اسپاروخ كه همان اسپ ويا خان ويا روخ كه در فرهنگ كهن ما معناي مقدس داشته اند، ريشه در اوستا وفرهنگ اوستايي وخانواده اسپه و فرهنگي قلمرو اير دارد، در سرزمين بلغارياي امروزي كه نامش ريشه در بلگار يا بلخار ويا همان بلخ دارد، بوجود مي آورد وتشكيلات دولتي واردوسازي وافزار جنگ واستفاده از اسپ واهلي سازي حيوانات ورواج كشاورزي ودامداري همه، از دست آوردهاي بلخاريهاي كهن ويا قديم هستند كه به سرزمين بالكان آورده اند واين پروفيسور هنگريي، دولتهاي پولند، هنگري وروماني واوكراين را هم حاصل گسترش نفوس اين اقوام بلخيان كهن ميداند وحتا شهر كيف راريشه در خاندان كي كياني ويا كي كاوسها ميداند واساسگذار كيف را همان كي معرفي مينمايد. بعدها سلاويها پسوند ايف را برآن گذاشته اند. بايستني است كه عظمت تاريخي وريشه اي ما وسرزمين كه مادر است، نه تنها احيا، بلكه با همان عظمتش بر گشتانده شود.بعد از غزني، نوبت بلخ وبخارا خواهد رسيد وهرات ومشهد وچاچ وسغد وديگر مناطق مادر نيز سزاوارند كه جايگاهشانرا درحريم امروزي دنيا دوباره دريابند وبگيرند. در پايان شايان ذكر ميدانم كه اين نبشته نقدي نيست ومارا به يك سلسله لشكر كشيهاي سلطان مـحمود غزنوي كاري نيست وواژه سلطان را من خواستم كه درمورد پادشاه فرهنگ دوست خراسان ويا ايران زمين كمتر استعمال بدارم، زيراكه سلطان، از سلطه وجبروزورتحميلي بر مردم ويا منطقه بحث دارد وشاه محمود غزنوي را بهتر است كه پادشاه، نماد عدالت وشيرازه سرافرازي ملي، يا د نماييم. شاد وموفق باشيد.

منبع:   ؟

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط khar در تاریخ 1392/02/13 و 12:11 دقیقه ارسال شده است

kheyli khooob bood mamnooon شکلک

این نظر توسط عرفان در تاریخ 1391/12/21 و 18:07 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط عرفان در تاریخ 1391/12/21 و 17:54 دقیقه ارسال شده است

خیییییلییییییییی زیاد بووووود
شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط عرفان در تاریخ 1391/12/21 و 14:55 دقیقه ارسال شده است

https://rozblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif

این نظر توسط عرفان در تاریخ 1391/12/21 و 14:53 دقیقه ارسال شده است

بوووووhttps://rozblog.com/images/smilies/smile%20(8).gifوس بوثثثثث بوصصصصص بوCCCCCCc بوsSSSSSS

این نظر توسط عرفان در تاریخ 1391/12/21 و 14:39 دقیقه ارسال شده است

ممنون از اطلاعاتی که گردآورده اید.

این نظر توسط پاریدا در تاریخ 1391/12/20 و 20:33 دقیقه ارسال شده است

کمی طولانیشکلک

این نظر توسط m در تاریخ 1391/12/14 و 20:31 دقیقه ارسال شده است

byeشکلک

این نظر توسط یاسمین کریم زاده در تاریخ 1391/12/14 و 18:59 دقیقه ارسال شده است

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییل ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببد بببببببببببببببببببببببوووووووووووووووودشکلک

این نظر توسط یاسمین کریم زاده در تاریخ 1391/12/14 و 18:58 دقیقه ارسال شده است

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییل ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببد بببببببببببببببببببببببوووووووووووووووود


کد امنیتی رفرش
1 2 3 صفحه بعد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 598
  • کل نظرات : 297
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 224
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 74
  • بازدید ماه : 222
  • بازدید سال : 9,538
  • بازدید کلی : 1,035,449
  • کدهای اختصاصی
    « ارسال برای دوستان »
    نام شما :
    ایمیل شما :
    نام دوست شما:
    ایمیل دوست شما:

    Powered by ParsTools
    مطالب پر بازديد اثر آلودگی روی کیفیت زندگی بازدید : 25541
    ارتباط فردوسی و سلطان محمود غزنوی بازدید : 16011
    هواكره چيست؟ بازدید : 13517
    نمونه سوال فیزیک (مدرسه تیزهوشان) اول راهنمایی بازدید : 10819
    تفسیر ایت الکرسی بازدید : 10685
    هنجار و ارزش های اجتماعی بازدید : 10447
    معرفی شغل پزشکی بازدید : 9169
    تیتراسیون اسید-باز بازدید : 8145
    ساختار سلولی چیست بازدید : 8069
    مهمترین مشکلات معلولین جسمی و حرکتی بازدید : 7523
    اصول راه اندازی یک کسب و کار موفق بازدید : 6941
    آشنایی با رشته مکانیک خودرو بازدید : 6899
    اهميت جنگل ها و مراتع بازدید : 6681
    موقعیت جغرافیایی کرج(البرز) بازدید : 6277
    نقش رسانه ها در پیشرفت جامعه بازدید : 6217
    تاریخچه ارگ بم بازدید : 6185
    اثرات نور بر روی گیاهان بازدید : 5875
    انگیزش چیست بازدید : 5429
    پروژه مخابرات پایان نامه دانشجویی بازدید : 5163
    سوالات روش هاي تحقيق در روان شناسي و علوم تربيتي بازدید : 4969
    نقش سرمایه انسانی در توسعه اقتصادی بازدید : 4809
    نظام اقتصادی بازدید : 4769
    نمونه سوال مدرسه تیزهوشان علوم اول راهنمایی بازدید : 4767
    سوالات روش هاي تحقيق در روان شناسي و علوم تربيتي بازدید : 4739
    وكالت بلا عزل بازدید : 4543
    روشهاي نگهداري مواد غذايي بازدید : 4453
    قانون های نیوتون بازدید : 4349
    مقایسه ساعت کار ایران با سایر کشورها بازدید : 4325
    آب و هواي آسيا بازدید : 4277
    نكات ايمني در ساختمان سازي بازدید : 4101
    سخنان آموزنده: